زمان جاری : پنجشنبه 14 تیر 1403 - 10:59 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 182 RE رمان های عاشقانه

عشق به سبک من

نویسنده:quixotic(رها )

ریزی........ای شادی خدا لعنتت کنه که عامل همه بدبختیامی.

حالا چه جوری جمعش کنم؟یعنی همه حرفامونو شنیده؟وای!خدا

نکنه!زایشگاه! ای شادی خدا خفت کنه ببین چی کار کردی؟نکنه

بره همه چی رو به دکتر سماوات بگه؟داشتم از خجالت ذوب

میشدم با این حال سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم با صدایی که

انگار از ته چاه میومد گفتم:من واقعا متاسفم جناب نامدار....ما

منظوری نداشتیم ...فقط...فقط....

پرنیان

پریسان


امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
دوشنبه 27 شهریور 1391 - 20:32
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ali1405 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saba /
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 183 RE رمان های عاشقانه

تلخ و شیرین ...

نویسنده: moosila(سارا)

خلاصه اش اینه:

دختری به اسم سارا بی نهایت لوس به خاطر ورشکستگی پدرش درگیر ماجراهای عجیبی میشه...دختری که تا به امروز توی پر قو بزرگش میکردن مجبور میشه به خاطر بدهی های پدرش تن به کار هایی بده که....

پرنیان

پریسان


امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
سه شنبه 28 شهریور 1391 - 18:45
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ali1405 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saba /
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 184 RE رمان های عاشقانه

بار دیگر ; کسی که دوست می داشتم !

ناهید شمس ( مهرین فر):نویسنده

صفحه:192

فصل:11

نشر اوحدی

چاپ اول:مهر 1382

ملیحه:فقط زود بخاری ماشینو روشت کن که از سرما مردم.

روز پر کار و خسته کننده ای رو پشت سر گذاشته بودیم من

خود را روی صندلی عقب ماشین رها کردم ملیحه هم در کنار

من جا گرفت نوشین روی صندلی جلو کنار بهناز نشست خیابان

ها سرسام اور ترافیک بود به خصوص بارش برف این ترافیک را

سنگین تر کرده بود بهناز با تمام عجله ای که برای رسیدن به

خونه داشت مجبور بود این وضع را تحمل کند.

پرنیان

پریسان


امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
چهارشنبه 29 شهریور 1391 - 16:43
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از ali1405 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: maryammohamadi / saba /
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 185 RE رمان های عاشقانه

صبورا

نویسنده:ناهید مختاری

صفحه

11 فصل

انتشارات دستان

چاپ اول:1385

درحالی که ماشین مدل بالا عقب عقب امد و قصد پارک کردن

داشت صبورا بازرنگی خاصی ماشین کوچکش را در ان جای

خالی پارک کرد و بدون توجه به چهره ی عصبی راننده ان

ماشین،شیشه ها را بالا داد و پیروزمندانه ازماشینش پیاده شد.

راننده ی عصبانی که هنوز باورش نیم شد به این راحتی جای

پارکش را غصب کرده باشند با عصبانیت تمام پیاده شد و در

مقایل صبورا قرارا گرفت و با صدای بلندی که در همهمه ی

رفت و امد ماشین ها گم می شد گفت:

-خانم خیلی عذر می خوام،ولی شما جای ماشین من پارک کردید.

صبورا نگاهی به اتومبیل ان مرد

پرنیان

پریسان


امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
چهارشنبه 29 شهریور 1391 - 19:08
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ali1405 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saba /
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 186 RE رمان های عاشقانه

شب بارانی

نویسنده: sevin jooni(سوین زمانی)

- هیچی باروون جون... دارم کاری ک تو میکنی رو میکنم...

ماشینتو نگاه میکنم... پایینم نمیام... میخوام ببینم چی کار

میکنی...

و خندید و شیشه رو داد بالا... حالا قیافه من دیدنی شده بود...

دستگیره درو گرفتم و کشیدم در باز نشد... زدم به شیشه...

خندید و ابروشو داد بالا... جیغ کشیدم:

- باااااااااراااااااااااااا اددددددددددددد...

و دوباره دستگیره رو کشیدم.. باز نمیشد.. قفل کرده بود...

رفتم جلو ماشین وایسادم و خواستم لگد بزنم بهش ک یادم افتاد

ماشین خودمه.

پرنیان

پریسان


امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
چهارشنبه 29 شهریور 1391 - 20:56
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ali1405 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saba /
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 187 RE رمان های عاشقانه

ساحل

نویسنده: $سفيد برفي$

خلاصه:

ساحل دختر داستان براي المپياد رياضي از كشور خارج ميشه اما وقتي برمي گرده مي بينه همه ي خانوادشو داداش دو قلوش توي زلزله مردنو اون مجبور ميشه با خانواده ي عموش زندگي كنه واز اونجايي كه پسر عموش بازيگره خودشم بازيگر ميشه ولي اين وسط يه پسركه معلوم نيست كيه هم به ساحل پيام ميده ساحلم به عنوان يه پسر يعني سينا برادرش باهاش دوست ميشه…

پرنیان

پریسان


امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
پنجشنبه 30 شهریور 1391 - 16:58
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ali1405 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saba /
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 188 RE رمان های عاشقانه

نام رمان : خانه مقوایی « خزان آرزو ها »

نویسنده : نسرین ثامنی

انتشارات : راستی نو

چاپ چهارم : 1378

تعداد صفحات : 210 صفحه

پرنیان

پریسان


امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
پنجشنبه 30 شهریور 1391 - 17:26
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 189 RE رمان های عاشقانه

[font=Tahoma]تقدیر عاشقی(پیش به سوی عشق)

نویسنده: ناناسی جوووووون(زهرا)

خلاصه:

سوگند رادمنش......دختری شیطون و مغرور که از عاشقی چیزی نمیدونه.تا این که با ورود فردی زندگیش از این رو به اون رو میشه

اما در این راه سرباز کردن عشقی قدیمی زندگی اونو دچار تغییر و تحول میکنه ......

پرنیان

پریسان


امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
جمعه 31 شهریور 1391 - 08:53
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 190 RE رمان های عاشقانه

سایه

نویسنده : باران

صنوبر خانم : چیه کبکت خروس میخونه

: چه جورم و روی زمین جلوی صنوبر خانم نشستم

کمند : چی شده شیرینی خریدی از این ولخرجی ها کردی ؟

: خیلی نامردی خوبه هر وقت هوس چیزی می کنه به من میگی

. اصلاً چرا شوهرت نمیاد تو رو برداره ببره . صنوبر خانم تو

رو عروس کرد از دستت راحت بشه بعد تو دو برگشتی

خدا خیرتون بده سایه خانم منم همش همین و میگم

سری از جام بلند شدم کیان بود : ببخشید نمی دونستم شما

خونه هستید

کیان : خواهش می کنم بفرمائید راحت باشید .

کمند : چیه توام دم درآوردی بزار هاشم بیاد میرم دیگه نمیام

کیان : اون دفعه ام که همین و گفتی سه روز نشد دوباره هاشم

پرنیان

پریسان


امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
جمعه 31 شهریور 1391 - 09:29
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
rahaa آفلاین



ارسال‌ها : 1
عضویت: 4 /5 /1391


پاسخ : 191 RE رمان های عاشقانه

وب بسیار زیبایی دارید واقعا لذت بردم. پیشنهاد میکنم برای هرچه بهتر شدن وب خلاصه کوتاهی از کتابها رو هم بزارید

سپاس


شنبه 01 مهر 1391 - 10:36
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :