ماية اصل ونسب امروزه در دوران زراست متصل خون مي خورد تيغي كه صاحب جوهر است روزگار سفله هرگز باكسي ياري نكرد مهرباني هاي مادر بيشتر بادختر است شه اگر مفلس شود چون مرغ بي بال وپر است داخل نادان شمارندش اگر اسكندر است سبزه پامال است در زير درخت ميوه دار خدمت از آتش بياور گرچه اين هيزم تر است دود اگر بالا نشيند كسر شان شعله نيست جاي چشم ابرونگيرد گرچه اوبا لا تراست تاكسي گر بر كسي بالا نشيند عيب نيست روي دريا خس نشيند قعر دريا گوهر است
شصت وشاهد هر دو دعوي بزرگي مي كنند پس چرا انگشت كوچك لايق انگشتر است آهن وپولاد از يك كوره مي ايدبرون اين يكي شمشير گردد وان دگر نعل خر است كره اسب از نجابت در تعاقب ميرود كره خر از خريت پيش پيش مادر است شعر سازان جان فداي نكته سنجان مي كنند دختر هركس وجيه افتاد مفت شوهر است صائبا عيب خودت گو عيب ديگر را مگو هركه عيب خود بگويد ازهمه والا تر است