ابوسعيد در تصوف و عرفان ايرانى، همان مقام را دارد که حافظ در قلمرو شعر فارسي، هر دو تن دو نقطه کمال و گلچين کننده مجموعه زيبائىها و ارزشها قبل از خويش هستند. حافظ در پايان دوره درخشان تجربههاى شعري، بدين کار پرداخته ابوسعيد نيز به نوعى ديگر در پايان دوره درخشان تصوف. آنچه در قرون بعد بهعنوان عرفان نظرى شهرت يافته، چيزى است وراى منظور ما. آنچه از سنتهاى شعر فارسى و انديشهها و تصويرها و تجارب ارجمند هنرى و فرهنگ شعرى تا عصر حافظ وجود داشته در ديوان حافظ، به شيواترين اسلوبى گلچين شده است و در حقيقت ديوان حافظ نمايشگاهى است که در آن شش قرن تجربه هنرى و عرفانى در برابر ذوق و ادراک ما قرار مىگيرد، در مورد بوسعيد نيز اين قضيه مصداق دارد: آنچه در طول چهار قرن نخستين تصوف و عرفان ايرانى ــ که دوران زرين اين پديده روحانى فرهنگى است، يعنى دوران زهد و عشق و ملامت ــ وجود داشته در گفتار و رفاه بوسعيد خلاصه و گلچين شده است.