زمان جاری : یکشنبه 10 تیر 1403 - 11:37 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
saba آفلاین


نیمه فعال
ارسال‌ها : 38
عضویت: 16 /2 /1391
تشکرها : 86
تشکر شده : 47
پاسخ : 234 RE رمان های عاشقانه
ازبخشش تاارزو
نویسنده:مهسا

خلاصه: در موردِ یک دختر...دختری که صبرش زیاده... اعتقاد داره که هر چیزی حکمتی داره... سعی میکنه با بد و خوبِ زندگی بسازه... ...خواسته و ناخواسته واردِ زندگیه جدیدی میشه...

پرنیان

امضای کاربر : یکرنگ که باشی خسته می شوند از رنگ تکراریت ایـن روزهـا دوره ی رنگین کمان هاسـت
پنجشنبه 25 آبان 1391 - 20:01
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از saba به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: ali1405 / maryammohamadi /
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 235 RE رمان های عاشقانه
از بخشش تا آرزو
نویسنده:مهسا




خلاصه:

در موردِ یک دختر...دختری که صبرش زیاده... اعتقاد داره که هر چیزی حکمتی داره... سعی میکنه با بد و خوبِ زندگی بسازه... ...خواسته و ناخواسته واردِ زندگیه جدیدی میشه..


پرنیان

پریسان

امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
پنجشنبه 25 آبان 1391 - 20:11
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از ali1405 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saba / maryammohamadi /
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 236 RE رمان های عاشقانه
می گل
نویسنده: samira-mis



وقتی در تاکسی و باز کرد و ازش پیاده شد صدای جیغ جیغ 2 تا دختر که ظاهرا پشت شمشادها داشتن دعوا میکرد توجهش رو جلب کرد...نگاهی به نگهبانی انداخت و از اینکه مش قاسم با این سر و صدا بیرون نیومده تعجب کرد سریع به سمت چمدونش که راننده اون و بیرون گذاشته بود رفت.پول ماشین و حساب کرد و به راننده که تلاش میکرد بفهمه چه خبر گفت که میتونه بره!
چمدون و برداشت و به سمت نگهبانی رفت...وقتی رسید تو پیاده رو دیگه میتونست اون 2 تا رو ببینه که یکیشون به زور قصد داشت اون یکی و با خودش ببره....به در نگهبانی زد...اما کسی نبود..در هم قفل بود..چمدون رو گذاشت کنار در و به سمت اون 2 تا رفت!
دختری رو که تلاش میکرد اون یکی و با خودش ببره پرت کرد اونور...هر دو شوک زده بهش نگاه کردن!
اما دختر کوچکتر که حسابی ترسیده بود پرید تو بغلش و گفت:آقا تورو خدا..توروخدا...نذارید من و ببره!اقا تورو خدا!
شهروز در حالی که نا خواسته دختر و تو بازوهاش گرفته بود رو به دختر بزرگتر گفت:چیکارش داری؟برای چی جلو در خونه من اومدی؟






دانلود در قالب آندروید:

دانلود در قالب ای پاب:

امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
یکشنبه 28 آبان 1391 - 20:14
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از ali1405 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: maryammohamadi / saba /
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 237 RE رمان های عاشقانه
مرد
نویسنده:SilverSea Horse


خلاصه:
در مورد یه مرد هستش.یه مردی که افتاده درست وسط لجنزار.بین کسانی که نمی شناسنش.باید ادامه بده اما چجوری؟خودشم نمی دونه


پرنیان

پریسان

امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
یکشنبه 28 آبان 1391 - 20:40
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از ali1405 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: maryammohamadi / saba /
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 238 RE رمان های عاشقانه
ستاره سرد
نویسنده:nojan

رها یه پسر اروم و منظبطی هستش که کلی برنامه واسه ایندش داره و تازه وارد دانشگاه شده اما با ورود یه دختر 7 ساله به زندگیش همه برنامه هاش به هم می ریزه


پرنیان

پریسان

امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
سه شنبه 30 آبان 1391 - 20:03
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ali1405 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saba /
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 239 RE رمان های عاشقانه
دلواپسم برای تو ( ادامه ستاره سرد)
نویسنده: nojan

اما خلاصه داستان :
سها بعده از رفتنه نیاز تصمیم به بزرگ کردنه نفس می گیره و رها رو هم بعد از رفته نیاز دیگه نمی بینه ولی حالا کمبود رهارو تو زندگیه نفس خیلی حس می کنه واسه همین سعی می کنه بره و روهارو پیدا کنه ....
اما رها دیگه یه جسمه جون دار نیست بلکه تبدیل شده به یه مجسمه سنگی حالا بقیشو خودتون بخونید تا بببیند سها از این به بعد چه کارا که نمی کنه ....و تو فصله دوم زندگی نفس دختره نیاز تعریف میشه

باتشکر از soozan7021 (saba) برای همکاری ساخت جاوا کتاب


پرنیان

پریسان

امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
چهارشنبه 01 آذر 1391 - 21:11
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ali1405 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saba /
samane آفلاین



ارسال‌ها : 1
عضویت: 14 /9 /1391
محل زندگی: تهران
شناسه یاهو: sama@yahoo.com


پاسخ : 240 RE رمان های عاشقانه

سه شنبه 14 آذر 1391 - 17:50
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 243 RE رمان های عاشقانه
شب هنگام ( جلد پنجم خاطرات خون آشام )

نویسنده : ال جی اسمیت

مترجم : کار گروهی








پرنیان

پریسان



امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
چهارشنبه 15 آذر 1391 - 20:25
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ned آفلاین



ارسال‌ها : 1
عضویت: 16 /9 /1391
محل زندگی: بهبهان
شناسه یاهو: g4ng4li@yahoo.com


پاسخ : 244 RE رمان های عاشقانه
سلام اگه خلاصه بزارید خیلی بهتره من قبلا یه رمان خوندم اسمش یادم رفته میشه من خلاصش وبگم برام اسمش وبگید؟

پنجشنبه 16 آذر 1391 - 14:57
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ali1405 آفلاین


فعال
ارسال‌ها : 257
عضویت: 2 /7 /1390
محل زندگی: نصف جهان
تشکرها : 61
تشکر شده : 141
پاسخ : 245 RE رمان های عاشقانه
نقل قول از ned
سلام اگه خلاصه بزارید خیلی بهتره من قبلا یه رمان خوندم اسمش یادم رفته میشه من خلاصش وبگم برام اسمش وبگید؟
سلام تعداد رمانها زیاده ونمیشه خلاصه همه را گذاشت
خلاصه رمان را بگید سعی میکنم پیدا کنم

امضای کاربر :
هر موقعيتي چه خوب يا بد، گذرا است...
شکرگزار باش؛
شايد بدترين شرايط زندگي تو براي ديگران آرزو باشد...
پنجشنبه 16 آذر 1391 - 19:23
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از ali1405 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: saba /
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :